عصر مسجدسلیمان// رضا بختیاری کیان: نوذر ، هفتمین پادشاه پیشدادی است که پس از منوچهر بر تخت نشست . پادشاهان پیشدادی عبارتند از: ۱-کیومرث ۲-هوشنگ ۳-طهمورث ۴-جمشید (دهاک) ۵-فریدون ۶-منوچهر ۷-نوذر ۸-زو طهماسپ ۹-گرشاسپ در بندهشن/۱۳۹، آمده : 《…سه دیگر هزار آغاز شد . چون فریدون کشور را بخش کرد ، سلم و تور آنگاه […]

عصر مسجدسلیمان// رضا بختیاری کیان: نوذر ، هفتمین پادشاه پیشدادی است که پس از منوچهر بر تخت نشست .
پادشاهان پیشدادی عبارتند از:
۱-کیومرث
۲-هوشنگ
۳-طهمورث
۴-جمشید
(دهاک)
۵-فریدون
۶-منوچهر
۷-نوذر
۸-زو طهماسپ
۹-گرشاسپ
در بندهشن/۱۳۹، آمده : 《…سه دیگر هزار آغاز شد . چون فریدون کشور را بخش کرد ، سلم و تور آنگاه ایرج را کشتند . بسیاری از فرزندان و اعقاب او را از میان بردند . در همان هزاره ، منوچهر زاده شد و کین ایرج را خواست . پس افراسیاب آمد و منوچهر را با ایرانیان به پَتشخوارگر راند و به سیج و تنگی و بس مرگ نابود کرد و فِرَش و نوذر ، پسران منوچهر را کشت تا به پیوندی دیگر ، ایرانشهر از افراسیاب ستانده شد.》
دکتر میرجلال الدین کزازی گوید :《نوذر را دو پور نامدار بوده است : توس و گستهم ؛ نیز هم او بنیادگذار دودمان نوذریان است که از بزرگترین دودمانهای ایرانی است و در اوستا با نام نئوتئیریه ستوده آمده است.》(نامه باستان ، ج۲ ، ص۱۶۷)

شوربختانه در منابع اندکی به شرح روزگار نوذر پرداخته شده و زندگی او که سرخاندان نوذریان است که نقش قابل توجهی در تاریخ اساطیری ایران ایفا نموده اند در هاله ای از کم توجهی محققان فرو رفته است .

《از پادشاهی نوذر ؛ پس از منوچهر ، تنها در شاهنامه و آبشخورهایی دیگر اندک مانند : شاهنامه ثعالبی مجمل التواریخ و القصص که در آن نیز بر شاهنامه بنیاد شده است سخن رفته است.》

(همان ، ص۱۶۸)

《نوذر پسر منوچهر بود چنانکه گفتیم. در تاریخ حمزه الاصفهانی هیچ ذکر ندارد؛ اما پادشاهی ، افراسیاب از وی بستد و او را بکشت و اندر شاهنامه شرحی تمام دارد و به جای خویش گفته شود ؛ لیکن نه بس مدت پادشاهی کرد ؛ مگر از آن وضع کرده است.》

(مجمل التواریخ و القصص/۲۷)

《نویسنده ناشناخته مجمل التواریخ و القصص انگاشته که مگر پادشاهی نوذر از آن روی در آبشخورها سترده آمده است که این پادشاهی سالی چند بیش نپاییده بوده است.》

(نامه باستان ، میرجلال الدین کزازی ج۲ص۱۶۸)

روایت پادشاهی و انجام نوذر بر اساس شاهنامه

نوذر پس از منوچهر بر تخت پادشاهی ایران می نشیند ، لیکن

بر این برنیامد بسی روزگار

که بیدادگر شد سرِ شهریار

کشور دچار آشوب و نافرمانی گشته ، لاجرم نوذر از سام کمک جسته ، نامه ای به وی نگاشته او را به یاری می طلبد .

سام پس از دریافت نامه نوذر و اطلاع از درخواست پادشاه از گرگسار به پایتخت روان می گردد . در بدو ورود ، بزرگان و مردم به پیشواز سام آمده از رفتار نوذر پادشاه به وی گلایه می کنند. آنان اشاره می کنند که فرّه ایزدی از نوذر دور گشته و وی از شیوه منوچهر در حکومت پیروی نمی کند . لاجرم اگر سام قصد عزل نوذر و نشستن بر تخت شاهی ایران را داشته باشد ، بدنه حکومت و مردم از وی حمایت خواهند کرد.

سام شوریدن بر فرزند منوچهر شاه را پسندیده نمی داند و رضایت ایزد را در آن نمی بیند. سرانجام سام ناراضیان را راضی به فرمانبرداری از نوذر می نماید.

آنگاه به دربار نوذر بار یافته، نوذر وی را نواخته در کنار خویش بر تخت نشانده، از فرمان نابُرداری مردم و سپاه نزد سام گلایه می کند.

پس از ایجاد مودت مجدد توسط سام نیرم بین اُمرای سپاه و نوذر ، سام پس از ارائه راهنمایی ها و مشاوره خود ، به گرگسار باز می گردد.

مصادف چنین ایامی است که اخبار نوذر و سرپیچی بزرگان از فرمان اوی به دربار “پشنگ” پادشاه توران می رسد .

در نشست مهمی که پشنگ پادشاه توران ، فرزندش افراسیاب ، ارجاسپ ، گرسیوز ، بارمان ، کَلباد ، هزبر و ویسه در آن حضور دارند به بررسی تحولات ایران پرداخته شده از کینه کهن ایران و توران و کشته شدن “تور” به دست منوچهر سخن رانده می شود.

پس از اتمام جلسه شاهزاده افراسیاب آنچنان در اندیشه کین خواهی نیا فرو می رود که خورد و خوراک و خواب وی دچار نقصان می شود.

روزی نزد پدر آمده ، می گوید: 《اگر پدر تو “زادشم” به کین “تور” شمشیر بر می کشید اکنون کسی در ایران سروری نمی نمود.》

افراسیاب خود را داوطلب ستاندن کین نیا از ایرانیان نموده، که پیشنهاد وی مورد توجه پدر واقع می گردد

سپهبَد چو شایسته بیند پسر

سزد گر برآرد به خورشید سر

پشنگ، پور خویش افراسیاب را بر سپاه توران سالار کرده به جنگ ایران مامور می نماید.

علیرغم تلاشهای اغریرث فرزند دیگر پشنگ و برادر افراسیاب در ممانعت از خونریزی سپاه توران به مرزهای ایران گسیل می گردد.

در این زمان است که سام از دنیا رفته سپهسالار ایران قارن کاوه می گردد.

در جنگی نابرابر و علیرغم تلاش های قارن و سپاهیان ایران ، نوذر پادشاه که شخصا به میدان جنگ آمده در جنگی نابرابر بهمراه هزار و دویست تن از بزرگان ایران به اسارت افراسیاب که فرمانده قوای مشترک توران و چین را به دست دارد در می آید.

سرانجام نوذر پیشدادی پادشاه ایران در اسارت توسط افراسیاب کشته می شود . و این پایانی است بر دوره کوتاه سلطنت نوذر فرزند منوچهر بر ایران که باعث شده این شخصیت تاریخی از نگاه بسیاری از محققین تاریخ و اساطیر ایران پنهان بماند .

خوشبختانه در شاهنامه فردوسی به بیان احوال نوذر پرداخته شده و محققان تاریخ و اساطیر ایران شناخت خود از این پادشاه پیشدادی را به میزان زیادی وامدار حکیم ابوالقاسم فردوسی حکیم فرزانه طوس هستند.