عصر مسجدسلیمان // وقتی قلم بر می داری و قصدِ نوشتن می کنی،با خود می گویی چگونه از بیم و امیدها باید گفت تا روح زخم خورده ی این اجتماعِ وامانده حتی در معیشت ، جریحه دار تر نشود. نکند سیاه بنویسی و خاطری تَالُمش بیشتر شود.یا اگر اندک امید کسی که با سخت کوشی و برای مَبادایی اندوخته است، با کلامی یا حرفی به نابودی بکشانی ،آن وقت در محضر وجدانِ سرزنش گر و لَوامه ، چگونه پاسخی خواهی داشت. هر چه باشد، آدمی به امید زنده است و چرخِ زندگی به امید می چرخد. می ترسی نکند چیزی بنویسی که خاطری به ناحق، آزرده شود.یا نکند سوی کلام، ناخواسته باطلی را شاد کند و حقی را ناحق. این چه رسالتی که در جوهره ی قلم مُستَتر است که قلم را مثل تفنگی در دست قلم دار کرده که هم با آن می توان حافظِ جان بود و هم سـِتانَنده ی جان. هم ابزارِ امنیت است و هم وسیله ی ناامنی. هم می تواند موجب آرامش شود و هم قابلیت ایجاد اِرعاب دارد.
اینجا آغاز رسالتی است که قلم دارانِ اصیل ( و نه قلم به مُزدان و حَمالانِ قلم) با آن روبرو می شوند. خود را در شدیدترین عَرق ریزی های روحی قرار می دهند، مثل آشپزی چندین و چند بار، کلمات را از زوایای مختلف در ذهن مَزه مَزه می کنند.تا در آخر، متنی را بِنِگارند که هم آرایه و پیرایه داشته باشد و هم دردی به دردها اضافه نکند و از دیگر سو و به قَدرِ وُسع، از آلام بی پایان بشری بِکاهند. هرچند که سوگوارانه، و در این وانفسا، بسیاری خالی از این رسالت والا شده اند و تهی از این دغدغه ها. و این امر کار را به جایی کشانده تا برخی از دغدغه مندان، در کُنجِ عُزلت بنشینند و قلم را ببوسند و کناری بگذارند. و این گونه است که شعله های گرما بخش و روشنایی ده این قلم داران، کمتر و کمتر می شود و جامعه محروم از نَفَحاتِ روح بخشِ آنان .
هر چه هست اما،خداوند به قلم و آنچه می نویسد سوگند یاد کرده، و همین به تنهایی، کافی است تا مَنزِلتِ قلم را ممتازتر کند.این یادداشت،یادآوری ای بود بر ارزش های کم رنگ و یا بی رنگ شده ای که نبودش در این روزها بسیار محسوس است. این روز عزیز را گرامی می داریم.